کد مطلب:90367 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:125

زبیر در جنگ جمل











در غائله ی جنگ جمل، آنگاه كه دو لشكر، در برابر هم ایستاده و آماده ی جنگ بودند، امیرالمومنین علیه السلام به سپاه خود دستور داد، تیری به جانب آنها نیندازید و شمشیر و نیزه را به كار نبرید، تا عذر شما، نزد خداوند مقبول باشد. پس از آنكه «مسلم» فرستاده ی امیرالمومنین علیه السلام در حالی كه قرآن در دست داشت و آنها را به حكم قرآن دعوت می نمود، به شهادت رسید و از آن پس كه عبدالله بن بدیل خزاعی، از میمنه ی لشكر با جسد غرقه به خون برادرش، به حضور مولا آمد و گروهی از میسره ی سپاه، جسد مقتول دیگری را آوردند و مولا چشمش به اجساد غرقه به خون شهیدان افتاد، دست

[صفحه 315]

به آسمان بلند نمود و عرض كرد «اللهم اشهد»: خدایا تو شاهد باش كه چگونه این عزیزان قرآن را به شهادت رساندند. سپس بر مركب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سوار شد و در حالی كه سرش برهنه بود و نشانه ای از جنگ با خود نداشت، زبیر را صدا كرد و فرمود: بیا با تو كاری دارم، زبیر در حالی كه غرق در سلاح بود، به حضور مولا آمد آن حضرت به او فرمود: وای بر تو چرا این غائله را بر پا نموده ای؟ زبیر گفت: به خونخواهی عثمان قیام كرده ام!! مولا فرمود: خدا آن كسی را كه در قتل عثمان، از همه بیشتر می كوشید نابود كند، یعنی تو از كسانی بودی كه مردم را به قتل عثمان، ترغیب می كردی و بیشتر از همه، انقلابیون و مردم را به نابودی او تحریص می نمودی.

آنگاه فرمود: به یاد داری، روزی كه من و تو پیامبر را در بنی بیاضه (قبیله ای) در حالی كه بر الاغی سوار بود، ملاقات كردیم، همین كه چشم پیامبر به من افتاد، از روی شوق لبخند زد و تو نیز خندیدی و گفتی: یا رسول الله، علی از شوخی و مزاح دست برنمی دارد، پیامبر فرمود: علی را با شوخی چه كار و اضافه نمود و فرمود: علی را دوست داری؟ تو گفتی به خدا سوگند كه او را دوست دارم! پیامبر فرمود: به خدا سوگند، دیری نمی گذرد كه بر علی خروج نموده و با او می جنگی، در حالی كه تو ظالمی و او مظلوم! زبیر گفت: آری، سپس گفت: چیزی كه از یاد رفته بود، به یادم آوردی، هم اكنون از گناهم استغفار می كنم و اگر این گفته به یادم بود، در این جنگ شركت نمی كردم، امیرمومنان علیه السلام فرمود هنوز هم دیر نشده می توانی گذشته را جبران نمایی.

امام با حلم و بردباری، تذكر خیرخواهانه را به وی داد و او را به اشتباهش،آگاه نمود. اما سرانجام، عمل زبیر او را به كجا كشاند، مطلب دیگری است كه با بحث ارتباط

[صفحه 316]

ندارد.


صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشكست عهد صحبت اهل طریق را


گفتم: میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار كردی از آن این فریق را؟


گفت: آن گلیم خویش به در می برد ز موج
وین جهد می كند كه بگیرد غریق را

[صفحه 317]


صفحه 315، 316، 317.