کد مطلب:90367 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:125
[صفحه 315] به آسمان بلند نمود و عرض كرد «اللهم اشهد»: خدایا تو شاهد باش كه چگونه این عزیزان قرآن را به شهادت رساندند. سپس بر مركب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سوار شد و در حالی كه سرش برهنه بود و نشانه ای از جنگ با خود نداشت، زبیر را صدا كرد و فرمود: بیا با تو كاری دارم، زبیر در حالی كه غرق در سلاح بود، به حضور مولا آمد آن حضرت به او فرمود: وای بر تو چرا این غائله را بر پا نموده ای؟ زبیر گفت: به خونخواهی عثمان قیام كرده ام!! مولا فرمود: خدا آن كسی را كه در قتل عثمان، از همه بیشتر می كوشید نابود كند، یعنی تو از كسانی بودی كه مردم را به قتل عثمان، ترغیب می كردی و بیشتر از همه، انقلابیون و مردم را به نابودی او تحریص می نمودی. آنگاه فرمود: به یاد داری، روزی كه من و تو پیامبر را در بنی بیاضه (قبیله ای) در حالی كه بر الاغی سوار بود، ملاقات كردیم، همین كه چشم پیامبر به من افتاد، از روی شوق لبخند زد و تو نیز خندیدی و گفتی: یا رسول الله، علی از شوخی و مزاح دست برنمی دارد، پیامبر فرمود: علی را با شوخی چه كار و اضافه نمود و فرمود: علی را دوست داری؟ تو گفتی به خدا سوگند كه او را دوست دارم! پیامبر فرمود: به خدا سوگند، دیری نمی گذرد كه بر علی خروج نموده و با او می جنگی، در حالی كه تو ظالمی و او مظلوم! زبیر گفت: آری، سپس گفت: چیزی كه از یاد رفته بود، به یادم آوردی، هم اكنون از گناهم استغفار می كنم و اگر این گفته به یادم بود، در این جنگ شركت نمی كردم، امیرمومنان علیه السلام فرمود هنوز هم دیر نشده می توانی گذشته را جبران نمایی. امام با حلم و بردباری، تذكر خیرخواهانه را به وی داد و او را به اشتباهش،آگاه نمود. اما سرانجام، عمل زبیر او را به كجا كشاند، مطلب دیگری است كه با بحث ارتباط [صفحه 316] ندارد. صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه گفتم: میان عالم و عابد چه فرق بود گفت: آن گلیم خویش به در می برد ز موج [صفحه 317]
در غائله ی جنگ جمل، آنگاه كه دو لشكر، در برابر هم ایستاده و آماده ی جنگ بودند، امیرالمومنین علیه السلام به سپاه خود دستور داد، تیری به جانب آنها نیندازید و شمشیر و نیزه را به كار نبرید، تا عذر شما، نزد خداوند مقبول باشد. پس از آنكه «مسلم» فرستاده ی امیرالمومنین علیه السلام در حالی كه قرآن در دست داشت و آنها را به حكم قرآن دعوت می نمود، به شهادت رسید و از آن پس كه عبدالله بن بدیل خزاعی، از میمنه ی لشكر با جسد غرقه به خون برادرش، به حضور مولا آمد و گروهی از میسره ی سپاه، جسد مقتول دیگری را آوردند و مولا چشمش به اجساد غرقه به خون شهیدان افتاد، دست
بشكست عهد صحبت اهل طریق را
تا اختیار كردی از آن این فریق را؟
وین جهد می كند كه بگیرد غریق را
صفحه 315، 316، 317.